زمان مورد نیاز مطالعه این مطلب : 1 دقیقه

حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید، که دخترش را به چه کسی بدهد که مناسب او باشد.

در یکی از شب ها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد.

بقیه داستان در ادامه مطلب


پایگاه تخصصی نماز نماز ,دخترش منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اخلاص | خداشناسی اسلامی چاپ کلمه ناوک پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان WarToken افکار من مجله ترس و دلهره Ravcast | راوکست پنجشنبه ها با استاد